روانشناسان اعتقاد دارند که دوران کودکي، جزو مهمترين سالها در شکلگيري شخصيت انسان محسوب ميشود . اگر در اين سالها بتوان هنر را به خوبي به کودک آموزش داد، ميتوان انتظار داشت که هنر بتواند در شخصيت کودک تأثيرگذار باشد.
نقاشي به دليل برخورداري از قدرت تصوّر و انديشهي تجسّم، در ارتقاء مهارتهاي حسي و تقويت توانايي ارتباطي براي کودکان از جايگاه ويژهاي برخوردار است. کودکان هنر را بيشتر با نقاشی کردن تجربه ميکنند و نقش آموزش و پرورشهاي دوران کودکي، بسيار با اهميت و پررنگ است، بايد توجه داشته باشيم که کودک محيط پيرامون خود را آنگونه که ميبيند نقاشی ميکند نه آنطور که هست. کودک درنقاشی خود بواسطه عناصر بصري، با صميمانهترين زبان سخن ميگويد و تفکّرات و ذهنيات و آرزوهاي خود را در قالب آن متجلّي ساخته و دنياي دروني خود را خالصانه بروز ميدهد و به قول انديشمندي «نقاشي پلي است براي دستيابي به انديشهي کودک»، بنابراين نقاشی کودکان اگر از لحاظ فرم بياهميت جلوه کند، از نظر محتوا نميتواند بيارزش باشد و پيام عاطفي آن را از زبان خطها و رنگهاي بکار برده شده ميتوان دريافت نمود. به عبارتي دیگر نقاشی به دليل اينکه از درون کودک سرچشمه ميگيرد، براي کودک فقط وسيله لذّت و بازي نيست، بلکه با آن بهطور ناخودآگاه مسائل، مشکلات و حالات درونياش را بيان ميکند.
کودکان از قدرت تخيّل، تصور و تجسّم قوي برخوردار هستند و همهي اينها در حاصل فعاليتهاي هنري کودکان(همچون نقاشي)نمايان است.