داستان مدادرنگی‌ها

از صبح که سینا از خواب بیدار شده، جعبه‌ی مدادرنگی را برداشته و مشغول رنگ‌آمیزی و نقاشی است. خودکار، کنجکاوی زیادی می‌کند تا سر از کار سینا در بیاورد.

– دفتر برنامه‌ریزی! سینا مشغول رنگ‌آمیزی چیست؟

– نمی‌دانم خودکار! ولی فقط از چهار رنگ آبی، سبز، زرد و قرمز استفاده می‌کند و یک نگاه به جدول‌های من و یک نگاه به کارنامه‌ی آزمونش می‌اندازد و برگه‌ای را رنگ‌آمیزی می‌کند.

سینا از روی صندلی بلند شد و برگه‌ی رنگ‌شده را به دیوار اتاقش نصب کرد و رفت.

همه با تعجب به برگه نگاه می‌کردند تا خودش را معرفی کند. برگه‌ی رنگی با صدایی بلند شروع به سخن گفتن کرد. «من برنامه‌ی راهبردی هستم و تاریخ هر آزمون و تعداد صفحه‌هایی که سینا باید برای هر آزمون از کتاب‌های درسی بخواند، مشخص کرده‌ام. من و دفتر برنامه‌ریزی از امروز همکاری بیش‌تری با هم خواهیم داشت تا به سینا برای پیشرفت پیوسته در آزمون‌ها کمک کنیم.»

– حالا چرا سینا تو را رنگ‌آمیزی کرد؟

خودکار این را پرسید و منتظر جواب برنامه‌ی راهبردی ماند. برنامه جواب داد: «چهار رنگ آبی، سبز، زرد و قرمز هر کدام معنی خاصی دارند. رنگ آبی به سینا می‌گوید که مطالب درسی را به‌خوبی یاد گرفته و ساعت مطالعه‌ی بالایی دارد. رنگ سبز از سینا می‌خواهد کمی بیش‌تر تلاش کند. رنگ زرد، منتظر مطالعه‌ی بهتر و بیش‌تر و یادگیری کامل‌تر درس‌هاست و رنگ قرمز به او هشدار می‌دهد که ساعت مطالعه‌اش کم است و باید تلاش بیش‌تری بکند.»

کتاب‌ها و لوازم‌التحریر سینا برای برنامه‌ی راهبردی دست زدند و به او گفتند که با آمدنش اتاق سینا را قشنگ‌تر و پرانرژی‌تر کرده است.